ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ
ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ
ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ....
موضوعات مرتبط: داستان طنز
برچسبها: داستان خنده دارداستانک طنززنفداکار
ادامه مطلب
تاریخ : ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۵۸ | نویسنده : سید علی قریشی
۰ نظر
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
موضوعات مرتبط: داستان طنز حکایت
برچسبها: حکایت خنده دارحکایت طنزداستان خنده دارداستانک طنز
ادامه مطلب
تاریخ : ۲۷ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۳۱ | نویسنده : سید علی قریشی
۰ نظر
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید